سرگذشت جوان ناسازگار و پرخاشگری که مداح شد | بهخاطر چلوکباب به هیئت میرفتم!
تاریخ انتشار: ۲۸ مرداد ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۴۹۵۳۸۶
همشهری آنلاین- آوا احمدوند: حتماً تا به حال اسمش را شنیدهاید. میاندار هیئت است و کارهای حسینیه به دست او میچرخد. نوای یا حسینش به گوش همه اهالی محله آشناست و جوانها به عشق مداحی او در حسینیه جمع میشوند. سن و سالی ندارد، در مرز ۴۰ سالگی است، اما روزگار پرفراز و نشیبی را پشتسر گذاشته است. شاید تا به حال در رابطه با گذشتهاش حرفی نزده است، اما حالا روبهروی ما نشسته و از زندگیاش تعریف میکند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
به سراغ «اصغر تاجپور» میرویم. کسی که به قول خودش در جوانی مورد توجه امام حسین(ع) قرار گرفته و زندگیاش متحول شده است.
قصههای خواندنی تهران را اینجا دنبال کنید
کودکیام در هیئت گذشت«با بیماری قلبی به دنیا آمدم. بیماریای که خیلیها از بهبود آن ناامید شده بودند، به جز پدر و مادرم که به عنایت و بزرگی خداوند دل بسته بودند. وقتی پرچم سبز هیئت امام حسین(ع) را به سر و صورتم میمالیدند و با صدای بلند یا حسین(ع) میگفتند را به یاد میآورم و نخستین بار آنجا امام حسین(ع) را شناختم.» اینها را اصغر تاجپور برای ما تعریف میکند. در حسینیه مکتبالمهدی(عج) نشستهایم. گاهی بغض میکند و گاهی بدون توجه به ما ذکر مصیبت حسین(ع) را زیر لب میخواند. صحبت کردن از زندگی سیو چند سالهاش برایش سخت نیست. از قضاوتها میترسد. اما دلش را به دریا میزند و ادامه میدهد: «کسی فکرش را نمیکرد اما من در عالم بچگی میفهمیدم یک اتفاق زندگی من را متحول کرده است. دیگر خبری از بیمارستان و بستری شدنهای مدام نبود. در مقابل چشم حیرت زده پزشکان روز به روز بهبود پیدا میکردم. مادرم میگفت تو نظر کرده امام حسین(ع) هستی و همین موضوع باعث شده بود که عزیز هر جمعی باشم. در محله هر هیئتی برپا میشد نخستین نفر دست من را میگرفتند و میبردند. دسته عزاداری که راه میافتاد کنار مداح هیئت زنجیر میزدم و کودکیام اینطور گذشت.»
برای خوردن غذا نیت کن«خانوادهام مذهبی بودند. هر دهه محرم در خانه ما نذری برپا بود و این غذا نذر بهبودی من بود. حالا نوجوان شده بودم و احساس غرور در من به تمام احساساتم ارجحیت داشت. حس میکردم من با همه فرق دارم. گستاخیهایم زیاد شده بود. از خانوادهام فاصله میگرفتم و با دوستانی آشنا شده بودم که راهم را تغییر دادند. دیگر نه اهل هیئت بودم و نه خانوادهام میتوانستند کنترلم کنند. هر روز از مسیر خانوادهام فاصله میگرفتم.»
سکوت طولانی میکند. نمیداند باید ادامه بدهد یا نه. اما زیر لب میگوید اگر ۲ جوان هم از شنیدن سرگذشت زندگی من متحول شوند بس است و ادامه میدهد: «مسافرتها و مهمانیهای شبانه شروع شد. فکر میکردم زندگی چقدر اینطور لذتبخشتر است. مد روز گشتن! فکر میکردم این رفتار من غیرطبیعی نیست. رفتار آدمهایی که خودشان را از لذتهای زندگی محروم کردند غیرطبیعی است. آنقدر به خودم و مسیرم مطمئن بودم که اصلاً پشت سرم و کسانی که از حال و روز من زجر میکشیدند را هم نگاه نکردم. به خودم که آمدم غرق در گناه بودم.»
لبخند غمگینی روی صورتش نقش میبندد و میگوید: «خداوند آن وقتها هم دوستم داشت. میدانی چرا؟ آبرویم را حفظ میکرد. من با گستاخی تمام گناه میکردم و خداوند ستارالعیوب بود.»
ادامه میدهد: «هنوز هم هیئت میرفتم اما نه بهخاطر عزاداری، بهخاطر چلوکباب هیئت! یادم میآید یک روز با بچهها به هیئت رفتیم؛ غذا تمام شد و به من نرسید. چشمتان روز بد نبیند! آنقدر داد و فریاد کردم و بد و بیراه گفتم که هنوز هم از یادآوریاش عرق شرم میریزم. «سیدعلی غیاثی» منبری توانایی بود. از آن آدمهای خوب روزگار. دست من را گرفت و گفت تو برای چه به هیئت میآیی؟ من هم با گستاخی گفتم برای غذا! گفت قبول، اما از این به بعد به دروغ پیش خودت نیت کن برای عزاداری میروم، هم خودت و هم خدا میدانید که برای غذا میآیی اما تو نیت کن!»
سکوت میکند و میگوید: «در ۲۰ سالگی تمرین خوبی را به من یاد داد.»
از مهمانی شبانه تا کلاس مداحی«زندگیام به همان روال ادامه داشت. دیگر لذتهای دنیا برایم تکراری شده بود. مگر آدم چند شب میتواند مهمانی برود. از صبح تا شب با دوستانش به قول جوانها عشق و حال کند؟ اما ادامه داشت. یک شب مهمانی شبانه رفته بودم. نیمهشب بود و اصلاً حال خوشی نداشتم. یکی از دوستان و همسایه قدیمیمان را دیدم. با مسخره گفتم چرا ریش گذاشتی؟ چرا خودت را این شکلی کردی؟ چرا لباسهایت شبیه پدربزرگهاست؟ اعتنایی نکرد. دستم را گرفت و تا دم خانه همراهیام کرد. گفت اصغر، کلاس مداحی میروم! گفتم من هم میآیم. فکر نمیکردم با آن حال و روزی که من داشتم حرفم را جدی بگیرد. گفت چه خوب! فردا میآیم دنبالت. من هم قبول کردم. فردا صبح اصلاً جزئیات شب گذشته را به خاطر نداشتم که همان دوستم آمد دنبالم، من هم راهی کلاس مداحی شدم.»
لذتهایم متفاوت شدسر کلاس همه را مسخره میکردم. جنس من با همه شاگردان دیگر فرق میکرد. با استاد بحث میکردم و کلاً گوش شنوایی نداشتم. اما استادم «عباس دلجو» با آرامش با من رفتار میکرد. توجه خاصی به من داشت. جواب سؤالهای بیربطم را با پاسخهای متفکرانه میداد. شاید چند بار اول به خاطر دوستم راهی کلاس شدم اما دفعات بعد به خاطر استادم میرفتم. من هنوز هم همان پسر لذتطلب بودم اما انگار جنس لذتهایم متفاوت شده بود. یکباره تمام ارتباطات گذشتهام را با دوستان قدیمی قطع کردم و وارد راهی شدم که لذت بیشتری برای من داشت. من جوان ناسازگاری بودم، روحیه پرخاشگری داشتم و باورهای مذهبی دیگران را مسخره میکردم. اما حالا استادم دستم را گرفته بود و آرام آرام به من خوراک مذهبی میداد. حرفهایم را میشنید و بدون اینکه از من خرده بگیرد با آرامش رفتار میکرد. من خواندن نخستین کتاب را شروع کردم. «فاطمه، فاطمه است» درک این کتاب ابتدا برایم سخت بود اما استاد مداحیام برایم رازگشایی میکرد و همه چیز در زندگیام تغییر کرد.»
دنیایم عوض شد«حالا متوجه رفتارم بودم. با خودم کلنجار میرفتم. انگار برزخ را تجربه میکردم. طعم گناه برای هر انسانی شیرین است و دوری از آن ایمان لازم دارد. روز به روز با آدمهایی برخورد میکردم که هر کدام درسهای زیادی به من میدادند. روزهای زیادی را کنار شیخ «محمد مروج خراسانی» گذراندم. همان سالها ساخت حسینیه مکتب المهدی(عج) شروع شد. من در مبلسازی کار میکردم. کار را رها کردم و با چند نفر دیگر شبانهروزی آجر به آجر حسینیه را گذاشتیم و آن روزها برگ دیگری در زندگیام بود چراکه شبانهروز با آدمهایی زندگی میکردم که جان و مال خودشان را برای باورهایشان گذاشتهاند. نماز اول وقت آرامشی به من میداد که در هیچکدام از آن مهمانیها پیدایش نکردم. درس را که در دوم دبیرستان رها کرده بودم دوباره از سر گرفتم و حالا در حال تحصیل کارشناسی ارشد مددکاری هستم.»
کمی ساکت میشود و ادامه میدهد: «حسینیه که تمام شد گفتند تو همینجا کار کن! برایم باور کردنی نبود. محرمها توی آشپزخانه آشپزی میکردم اما حالا برای چلوکباب نه! نیت کرده بودم. هرکاری در هیئت کردهام؛ از آشپزخانه تا مداحی! مدتها کنار عموجواد، میاندار هیئتها، مداحی میکردم تا اینکه من را بهعنوان میاندار جلو هیئت فرستادند. هر بار که جلو میروم با خودم تکرار میکنم خداوند هر که را بخواهد عزت میدهد و هر که را بخواهد خوار میکند. من با معرفت به امام حسین(ع) زندگیام متحول شد و این را مدیون افرادی هستم که یادم آوردند که من یک بچهشیعه هستم و عشق اباعبدالله(ع) در رگهایم هست.»
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
*منتشر شده در همشهری محله منطقه ۱۴ در تاریخ ۱۳۹۴/۰۸/۰۵
کد خبر 779897منبع: همشهری آنلاین
کلیدواژه: ادامه می دهد امام حسین ع خانواده ام زندگی ام
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.hamshahrionline.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «همشهری آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۴۹۵۳۸۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
در اوج تجربه بودم/کاش زودتر میگفتند!
ایسنا/اصفهان بازیکن اسبق تیم ملی واترپلو تجربه را از اصلیترین فاکتورها در کسب نتیجه این رشته دانست که او در اوج تجربه و آمادگی ورزشیاش به فاصله یک ماهه از مسابقات آسیایی با اتفاقی ناخوشایند در مسیر تنها هدف باقی مانده ورزشیاش مواجه شد. در حالی که به عقیده او همه شرایط برای کسب نتیجه تیم ملی در آسیا فراهم بود.
واترپلو، ورزشی سرعتی - قدرتی و کاری تیمی و با آمادگی جسمانی بالا محسوب میشود که علاوه بر قدرت بدنی به مهارتهایی چون حل مسئله در لحظه و ارتباط قوی اجتماعی و گروهی نیاز دارد. موضوعی که بازیکنان این رشته به مرور و با گذر زمان در آن ماهر خواهند شد و میتوان گفت از حدود رده ۳۰ سال به بعد توانایی راهبری در تیم را خواهند داشت.
ویدیو/ ملیپوش واترپلو که پس از طلسمشکنی حذف شد!
نیما خوشبخت، واترپلوئیست ملیپوش اصفهانی را میتوان از جمله این مهرههای تاثیرگذار دانست که میتواند با تکیه به تجربه و تکنیک نتیجه بازی را تغییر دهد. او از ۱۶ سالگی به تیم ملی جوانان راه یافت و همان سال هم در رده سنی جوانان قهرمان آسیا شد. او همچنین در تیمهای باشگاهیاش نیز خوش درخشید و عناوین متعددی کسب کرد.
خوشبخت پس از یک دوری پنج ساله از تیم ملی دوباره به جمع ملیپوشان برگشت، اما بازیکن باسابقه تیم ملی واترپلو با یک حذف ناگهانی رقابتهای آسیایی را از دست داد.
موضوعی که شاید هر ورزشکاری را یک ماه مانده به شروع مسابقات شوکه کند، میگوید اگر از قبل شروع تمرینات دعوتش نمیکردند، بهتر بود و در اوج آمادگی و تجربه از تیم ملی کنار گذاشته شده است، در حالی که با حمایتهای مسئولان از این رشته همه چیز برای نتیجه گرفتن آماده بود و با تصمیمات بهتر میشد نتیجه دیگری در آسیا رقم زد.
ایسنا به همین بهانه با نیما خوشبخت درباره شروع زندگی ورزشیاش تا دوران ملی او همصحبت شد.
او درباره شروع داستان خوشبخت و واترپلو به ایسنا گفت: به واسطه میلاد ناظمی که یکی از قهرمانان اسبق واترپلو بهشمار میرود و در تیم ملی فعالیت داشته است، علاقهمند به شنا شدم. تا ۱۱ سالگی در تیم شنا اصفهان بودم و به خاطر اینکه شنا برای من خستهکننده شده بود، وارد ورزش گروهی هیجانی واترپلو شدم. سال اولی که پا به عرصه تیم اصفهان گذاشتم از مسابقات قهرمانان کشوری حذف شدم، اما در سال بعد به عنوان بازیکن اصلی مسابقات کشوری اعزام و از آنجا بود که در ۱۳ سالگی وارد تیم ملی شدم.
درسن ۱۵ سالگی به اردوی تیم ملی دعوت شدم و در مسابقات آسیایی اندونزی جاکارتا قهرمان جهان شدیم.
در مسابقات جهانی آمریکا کسب مقام نوزدهم، مسابقات قهرمانان آسیا در چین کسب مقام دوم، با چهار بار شرکت در باشگاه آسیا درتیمهای مختلف کسب مقام اول تا سوم، ساحلی آسیایی مقام دوم را کسب کردیم.
بازیکن ملیپوش واترپلو با یادآوری طلسمشکنی واترپلو و رسیدن به سکو دوم آسیا در خصوص شرایط رشتهاش ادامه داد: مهمترین مقامی که در مسابقات قهرمانی آسیا کسب کردیم مهرماه ۱۴۰۲ در کشور سنگاپور بود که بعد از ۲۷ سال دوم آسیا شدیم، او اضافه کرد: شنا و واترپلو مخصوص کشورهای غربی ازجمله اروپا است. این ورزش در ایران به جایگاه خوبی رسیده و مسئولان باید کمک کنند تا نام این ورزش بهتر و برتر شناخته شود چرا که میتواند در مسابقات مختلف مقام کسب کند.
در چند سال اخیر وضعیت این رشته بهتر از قبل شده و فدراسیون برنامهریزیهایی در خصوص تاسیس مدرسه و باشگاه انجام داده که تمام فعالیتها موجب جذب بازیکن شده است. هر چه در این رشته فعالیت داشته باشیم میتوانیم مسابقات بیشتر و بازیکنان آمادهای در هر رده سنی برای تیم ملی پرورش دهیم.
خوشبخت با بیان اینکه در شهر اصفهان سرمایهگذارهای بسیاری وجود دارند و انتظار ما اسپانسر شدن برای این ورزش است، خاطرنشان کرد: نبود اسپانسر برای ما و تمام خانوادهها شرایط را طاقتفرسا کرده و بسیاری از ورزشکاران به دلیل حمایت نشدن مالی از این ورزش کناره گرفتند.
وی تاکید کرد: رشته ورزشی واترپلو به حمایت کننده نیاز دارد. حرف اول در همه ورزشها را هزینه بازگو میکند، بزرگترین فعالیتی که اداره کل و هیئت شنا انجام داد این بود که تعداد ورزشکاران را در این حرفه بیشتر کنند، به طوری که بتوان آنها را در رشته ورزشی نگه داشت در حال حاضر در اصفهان لیگ برتر نیز نداریم.
حمایت نکردن باعث فروپاشی میشود
ملیپوش اسبق واترپلو درباره تیمداری این رشته در بخش بانوان نیز توضیح داد: در بخش بانوان هم تیم شنا و واترپلو در اصفهان را داریم و خوب فعالیت میشود، حمایت نشدن از این ورزش باعث فروپاشی تیمها میشود. دغدغه اصلی چه در فعالیت بانوان و چه در آقایان، اجارههای استخر است. ما به جای اینکه بر برنامههای تمرینی و پیشرفت ورزشکاران متمرکز باشیم باید مانند اجاره نشینها نقل مکان کنیم.
خوشبخت درباره اینکه شاهد شرکت بانوان در مسابقات شنا اصفهان هستیم و بیشتر از این به دلیل محدودیتهایی که ورزش واترپلو دارد نمیتوان تلاش کرد، تاکید کرد: تیم ملی برای بانوان نداریم اما امیدواریم همه مدارسی که الان در آقایان کار میکنند یک بخش برای بانوان نیز بگذارند.
ماجرای تیم ملی و حذفی پرحاشیه
خوشبخت در پاسخ به ایسنا درباره جریان کنار گذاشته شدنش از تیم ملی آن هم با فاصله کمی که تا بازیهای آسیایی مانده بود، اینطور شروع کرد: ۱۵ سال سابقه ملی و از حدود ۱۵ سالگی بازی در سطح تیمهای ملی را شروع کردم. بعد از حدود چهار، پنج سال به انتخاب کمیته فنی واترپلو با توجه به بازیهای درخشانم در لیگ و آمادگی بدنی دوباره به اردو تیم ملی دعوت شدم. پس از حدود ۶ ماه اردو میخواستیم به بازیهای آسیایی برسیم که کادر فنی تیم ملی طی این ۶ ماه ۲دوبار عوض شد. پس از مسابقات جهانی آلمان دیگر تمایلی به حضور در تیم ملی نداشتم و بازگشتنم کار سختی بود، اما از من خواستند که به تیم کمک کنم. من نیز همیشه خود را سرباز تیم میدانم و اگر جایی به من احتیاج داشته باشند و دعوت کنند، حتما کمک خواهم کرد. دوباره به روند سخت تمرینات ملی بازگشتم. واترپلو جز سختترین رشتهها است و برای کسی که چند سالی دور بوده بازگشت دوباره کار سختی است. دو ماه قبل از بازیهای آسیایی مربی خارجی به تیم آمد که کمکهای بسیار خوب تکنیکی و تاکتیکی به تیم کرد. در اردو آمادگی صربستان که به فاصله یک ماه تا بازیهای آسیایی مانده بود، به من اعلام شد که در ترکیب تیم نیستم! انتظار داشتم حداقل به خاطر سن و سابقهای که دارم، آمادگی بالا و نظمی که در تمرینات داشتم، حتی اگر میخواستند شاگردان خودشان را به تیم بیاورند زودتر به من میگفتند یا حتی اصلا من را دعوت نمیکردند. شاید انقدر ناراحت نمیشدم.
بازیهای آسیایی یکی از بزرگترین اهداف زندگی ورزشی من بود، اغلب رقابتهای آسیایی را شرکت کرده بودم و بازیهای آسیایی تنها هدف مانده من بود. در بازیهای آسیایی ۲۰۱۰ و ۲۰۱۴ تمام اردوها را حضور داشتم، اما تیم به دلیل برخی مسائل مدیریتی اعزام نمیشد. این تیم به قدری خوب بود و حمایتهایی که انجام شد باید نتیجه میگرفت. تمام شرایط برای تیم مهیا شد که به نتیجه برسد، اما به دلیل نبود دو و سه بازیکن و عدم تمرکز لازم نتیجه مطلوب حاصل نشد.
یکی از دلایل کنار گذاشتن من بالا بودن سنم بود، در حالی که اکنون در اوج تجربه و آمادگی بدنی کنار گذاشته شدم. در تیم قزاقستان بازیکنانی حاضر بودند که نزدیک ۴۰ سال داشتند و توانستند با تجربهشان بازی را دربیاورند. این رشته سرعتی و قدرتی است، اما تجربه حرف اول را میزند. نیاز دارد که بازیکن جوان و باتجربه در کنار هم باشند تا تیم نتیجه بگیرد.
مربی تیم ملی باید در حد بازیکنان باشد
خوشبخت با تاکید بر اینکه باید در این قسمت از ژاپن الگوبرداری کنیم، تصریح کرد: آنها هیچوقت مربی خارجی نمیآوردند اما برای مربیان داخلی برنامه دارند. مربی را به کشورهای صاحب سبک اعزام میکنند تا با علم روز آشنا شود برای ایران نیز باید همینطور شود. مربیان خوبی داریم ولی باید زمان برای کسب تجربه و آشنایی با علم روز داده شود. یک جورهایی باید مربی در حد بازیکنان تیم باشد تا از او حساب ببرند. مربی تیم ملی باید باسابقه باشد و یا حتی کلاسهای آموزشی برون مرزی برود، زیرا نمیتوان با علم ۲۰ سال پیش به تیم ملی کمک کرد. فدراسیون واترپلو در این موضوع کمک کرده و مربی صربستانی برای آموزش مربیان ردههای سنی آورده شد که به مسابقات ردهها کمک زیادی کرد. همچنان باید فدراسیون کمک کند که مربیان داخلی کلاس خارجی و بینالمللی ببینند و پس از آن نیمکت تیم ملی انتخاب شود، به ویژه در تیم ملی بزرگسالان. گاهی بازیکن از لحاظ تجربه ۱۰ سال از مربی بالاتر است و همین امر میتواند در تیم اختلاف ایجاد کند.
تیم بزرگتر واقعی میخواهد
این بازیکن باتجربه اصفهان مشکل اساسی تیم ملی واترپلو را نبود هماهنگی میان بازیکنان و اختلافات جزئی میان آنها دانست و گفت: کاپیتان خوبی برای تیم انتخاب شد و بزرگتری میکرد، اما این تیم یک بزرگتر واقعی لازم داشت که بتواند تیم را در موقعیتهای حساس جمع کند. این تیم در بازیهای آسیایی هانگژو این مورد را کم داشت. کاپیتانی در واترپلو مسئولیت سنگینی دارد و متاسفانه اختلافات درون تیمی زیاد شد.
تصمیم دوباره برای بازگشت به تیم ملی؟
خوشبخت خودش را سرباز تیم ملی معرفی کرد که از حاشیه دوری میکند و تاکید کرد: من همیشه خودم را سرباز تیم ملی میدانم و دوست دارم زیر این پرچم افتخارآفرینی کنم. زندگی من واترپلو است و اگر از من کمک بخواهند با دل و جان کمک میکنم، اما اگر بدانم باز هم حاشیهای قرار است ایجاد شود، قطعا خودداری خواهم کرد.
جرقه پیشرفت واترپلو زده شده است
او با اشاره به فعالیتش در مربیگری تصریح کرد: حدود ۸ سالی است که در بخش باشگاهداری رشته واترپلو باشگاه داریم که از حدود سن ۶ سال تا حد مسابقات ردههای سنی آموزش میبینند تا بتوانیم با کمک هیئت شنا چراغ واترپلو را در اصفهان روشن کنیم.
امسال هشت نماینده از باشگاه ما برای اردوی تیم ملی زیر ۱۷ سال برای مسابقات آسیایی فیلیپین دعوت شدند. یکی از مربیان تیم ملی نیز از اصفهان است که اتفاق خوبی برای پیشرفت واترپلو است و جرقه آن زده شده، امیدوارم بیشتر خبرهای خوش از این رشته باشد و قول میدهم بدنه اصلی تیم ملی همچون ۱۵ سال قبل از بازیکنان اصفهان باشد، البته در صورتی که حمایتهای اداره کل و هیئت شنا ادامهدار باشد.
سخن پایانی؟
تمام تلاش من این است که نزدیکانم را به ورزش علاقمند کنم و حتی به رقیبانم نیز کمک میکردم تا رشته واترپلو بزرگ شده و به چشم بیاید. همیشه دوست دارم این رشته در ایران جایگاه خوبی داشته باشد و واقعا از نتیجه نگرفتن تیم در بازیهای آسیایی ناراحت شدم. امیدوارم این ورزش بزرگتر از همیشه شود و جایگاه بهتری از قبل پیدا کند.
انتهای پیام